ماه رمضان سال 1369، در سلولی به نام مشروع 2 نگهداری می شدیم. 33 نفری بودیم. تعدادی از برادران را به یاد دارم: کاظمی، حفیظ الله، محمد رنجبر تهرانی، داود توجینی، حجت الاسلام جمشیدی، حجت الاسلام صالح آبادی،مرتضی سبحانی، ترابی ، دالوند و...این محل 10 تا سلول داشت و یک محوطه سر پوشیده که توالت و حمام در آن ساخته شده بود. حیاط که با دیوار بلندی احاطه شده بود به اندازه تقریبی سه زمین والیبال بود که کاملا سیمان شده بود.در گوشه این بازداشتگاه یک اتاق نگهبانی بود که با پنجره ای به محوطه حیاط باز می شد و سر تا سر دیوار ها و پشت بام پوشیده از سیم خاردارهایی بود که به برق وصل می شد.
کنار بازداشتگاه هم مشابه آن مشروع 1 بود که همانند هم ساخته شده بود. عراقی هایی که از توابین بودند و در جبهه به اسارت عراق در آمده بودند در مشروع 1 نگهداری می شدند.
15 رمضان بود. هوا خیلی گرم بود. ناگهان صدای «یا خمینی» بلند شنیده شد. صدای کابل عراقی ها که بر بدن اسرا می خورد شنیده می شد. بعد هم صدای «یا حسین» و با شدت ضربات صدای «یا زهرا یازهرا» بلند تر شد . صداها از سلول مشروع 1 شنیده می شد. بعثیان کافر هم وطنان خود را شکنجه می دادند. در این بازداشتگاه حدود 60 نفر از نیروی های توابین که از لشگر بدر بودند و در آنجا نگهداری می شدند. برایشان روز سختی بود. صدای ناله بود که می آمد و کاری از دست کسی هم ساخته نبود.
عراقی ها دست و پاچه شده بودند سریع آمدند و به ما گفتند وارد سلول های خودتان شوید. در ورودی به حیاط را بستند و گروه ضربت با سر صدای فراوان وارد شدند. همه اسرای مشروع1 را به محوطه حیاط آوردند و کابل و باتوم به این عزیزان حمله کردند. صدای «یا حسین»، «یا خمینی»، «یا زهرا» و «یا ابوالفضل» محوطه را عطر آگین کرده بود.
یکی فریاد می زد الموت الصدام (مرگ بر صدام ). صدای زجه و ناله تا یک ساعت ادامه داشت و صدای کابل که به بدن های مطهر می خورد معلوم بود که لباس از تن آنها در آورده بودند.
آب و برق و توالت به روی آنها تا دو روز بسته شد بود و به محوطه هم جوار آورده نشدند.
ما که صدای زجه ها را می شندیم با خواندن مصیبت و قرآن و نفرین ظالمان از خداوند درخواست نجات میکردیم.
این گرانقدران دلاور که از سپاه اسلام بودند و از لشگر توابین و نیروی لشگر دلیر بدر بودند همگی به اعدام محکوم شده بودند و بعد از مدتی از نگهبانان پرسیدیم آنها را کجا بردند که با انگشت اشاره کرد: یعنی همه را اعدام کردند.
روحشان شاد، یادشان گرامی
راوی: آزاده سرافراز علی الهی
سهمیه افطاری اسرا چقدر بود
برای روزه گرفتن در ماه مبارک رمضان در اسارت، منعی برای روزه گرفتن نبود، اما در ماههای رجب و شعبان اگر کسی روزه میگرفت، او را مورد آزار و اذیت قرار میدادند.
اسیرانی که برای روزه گرفتن در ماههای رجب و شعبان، غذای خود را پنهان میکردند اگر عراقیها غذا مخفی شده را پیدا میکردند، فردی را که صاحب غذا بود بر روی آب غلط داده و بعد او را مورد شکنجه قرار میدادند.
غذاهایی که برای صرف افطار بین اسراء تقسیم میشد را داخل ظروفی قرار میدادند که به صورت 10 نفری بخوریم که سهمیه هر نفر فقط 7 قاشق بود و آب پیاز و آب بادنجان هم خورشت غذای ما بود.
افق شرعی عراق با غروب خورشید مشخص میشد، هر زمان که خورشید غروب میکرد، عراقیها اقدام به شلیک گلوله توپ میکردند و ما متوجه میشدیم که اکنون اذان مغرب و وقت افطار است و بعضی وقتها هم از طریق تلویزیون عراق وقت نماز و افطار را میفهمیدیم.
اسرای ایرانی هر روز یک جزء قرآن را در ماه مبارک رمضان میخواندند. هر 100 اسیر ایرانی با یک قرآن ماه رمضان را پشت سر میگذاشتند، به طوری که هر سه روز یکبار 15 دقیقه فرصت خواندن قرآن برای هر اسیر فراهم میشد.
افرادی که با تجوید و روخوانی قرآن آشنا بودند، با استفاده از سنگ بر روی زمین قرآن را یاد میگرفتند و این آموزشها بیشتر به صورت مخفی و تک نفره برگزار میشد.
در زندانهای عراق هر اسیر ایرانی دارای 1.5 دینار سهمیه بود که بیشتر به صورت شیره خرما، خمیر دندان، مسواک و برخی وسایل ضروری به ما میدادند و ما با جمع کردن این وسایل در پایان ماه رمضان با برگزاری مسابقات قرآن آنها را به نفرات برتر هدیه میدادیم.
هنگام اجرای مسابقات قرآنی در اردوگاه 4 نفر مأموریت داشتند، پتویی را در جلوی پنجره بگیرند تا صدای قاری قرآن بیرون نرود و هنگامی که نگهبان متوجه میشد، سریع پراکنده میشدیم.
فضایی که هر اسیر ایرانی در اسارتگاه داشت، فقط 40 سانتیمتر و اگر همه با هم نماز جماعت میخواندیم، باید بعدش منتظر شکنجه بعثیها میماندیم و نماز جماعت را بیشتر به صورت گروههای 10 نفره برگزار میکردیم تا عراقیها متوجه اقامه نماز جماعت نشوند.
مراسم قرآن بر سر گرفتن هم در دورات اسارت باید به صورت انفرادی انجام میشد و ما اجازه برگزاری مراسم شبقدر دسته جمعی نداشتیم.
راوی: آزاده سرافراز سلامالله کاظمخانی
عکسی که می بینید ، در اردیبهشت ماه سال 1373 ، توسط «احسان رجبی» به ثبت رسیده است. محل عکس برداری ، ارتفاع 112 ، واقع در شمال منطقه ی عملیاتی «فکه» است. برادر حسین احمدی ، پیکر شهیدی که به تازگی تفحص شده است ، نظاره می کند. پیکر این شهید که پس از 12 سال ، چهره نمایانده است ، ویژگی بسیار بارز و تکان دهنده ای دارد. دست ها و پاهای جسد با سیم تلفن بسته شده و در غربت و مظلومیت بی مانندی ، به احتمال قوی ، زنده به گور گردیده است. سیم تلفن های دور پاها به خوبی مشخص است. این معامله ای است که بعثی ها با بسیاری از بسیجیان و پاسداران مظلوم گرفتار شده در حلقه ی محاصره ی فکه کردند.
آیا به راستی کسی جز این رزمندگان بی نام و نشان ، شایستگی اطلاق عنوان «فرزند خمینی» را دارد؟ کسانی تنها به عشقِ آن نایب امام عصر(عج) وحشینه ترین شکنجه ها را به جان خریدند و با گوشت و پوست و خون خود ، با امامِ عشق بیعت نمودند.آی شما میراث داران روح الله ! وای بر روزگارتان ! پاهای بسته ی این بسیجی ، هشداری است هولناک برای شما ! هیچ یادتان هست کدام میراث حضرت روح الله است که خودش فرمود اگر از آن غفلت کنید ، گرفتار دوزخ الهی شده و خواهید سوخت؟؟
تفحص پیکر شهدا اگر چه کار سخت و طاقت فرسایی است اما رنگ وبویی کاملا عاشقانه دارد. روایت های زیبایی از تفحص نقل می شود که نمونه از آن را برای شما انتخاب کردهایم:
... ستار، افسر استخباراتی عراق، که بچهها را در داخل خاک عراق همراهی میکند، به نظر میرسد فرد بیاعتقادی میباشد. در شروع کار که از اوقات صبح شروع میشود، به نقطهای اشاره کرد و گفت: از این مکان بوی عطر میآید و هر جا بوی عطر باشد، شهید ایرانی در آنجا پیدا میشود. بچهها آن محل را به وسیله بیل مکانیکی حفاری کردند که پیکر دو تن از شهدای عزیز کشف شد.
هر چند که بوی مشک و عطر شهدا برای بچههای تفحص امری طبیعی بود، اما این عنصر عراقی کاملاٌ تعجب کرده بود و به نتیجه رسیدند که حتی عراقیها هم بوی خوش شهدا را درک میکنند.
□
24 خردادماه همزمان با روز اربعین حسینی(ع) تصمیم گرفته شد با استعانت از خداوند منان، پیکر مطهر یکی از شهدای عزیز که در یازده کیلومتری عمق خاک عراق و حوالی پاسگاه شرهانی عراق در جنوب تأسیسات نفتی عراق کشف شده بود، به عقبه منتقل نماییم. بر خلاف روزهای دیگر، آن روز بسیار گرم و سوزان بود.
چهار نفر از بچههای گروه و چهار نفر از برادران ارتش برای تأمین، از صفر مرز خارج و به سوی خاک عراق پیاده به حرکت درآمدیم. آنچه که از لحاظ امنیتی و تأمینی مد نظر بچهها بود، فعالیت گروهک منافقین در این حوزه بود که با دقت و دیدهوری و دیدهبانی به جلو میرفتند. در حوالی خط آسفالته عراق، ناگهان خودرویی با چند سرنشین ما را زمینگیر کرد. خود را آماده یک درگیری کردیم که خوشبختانه از دید آنها پنهان ماندیم و ماشین به راه خود ادامه داد.
وارد محل تدفین پیکر مطهر شهید شدیم. شهیدی که همچون مولای سرباخته خود که آن روز، اربعین شهادتش بود، سر در بدن نداشت. چون نیروها به صورت تاکتیک و با فاصله زیاد از هم مسیر را ادامه میدادند، در آنجا متوجه شدیم دو نفر از برادران به ما ملحق نشدهاند. با تصور اینکه در میان شیارها و تپهها به سوی پایگاه عراقی که در فاصله نزدیکی قرار داشت مسیر را تغییر دادهاند، نگران شدیم و از طرفی به علت تعلل و تأخیر در اتصال این برادران و کمبود آب آشامیدنی، با کمی آب و تشنگی مواجه شدیم.
ناگزیر تعدادی از برادران، مسیرهای انحرافی را برای یافتن آنان به جستوجو پرداختند و مابقی پیکر شهید را به عقب کشیدند. شدت گرما و فرا رسیدن ظهر، و نبود آب و بیاطلاعی از وضعیت همراهان گمشده، منجر به کاهش توان جسمی و روحی برادران شد؛ به طوری که پس از پیمودن حدود سه کیلومتر از محل پیدا کردن شهید، تعدادی از برادران دچار سرگیجه و نوعی تهوع شدند. هیچ سایهای در این دشت وسیع زبیدات به چشم نمیخورد و قطرهای آب یافت نمیشد.
در همان جا همه برادران به یاد امام حسین(ع) و یاران باوفایش افتادند و شدت مصایبی را که بر امام(ع) وارد شده است، لمس کردند و به عزاداری پرداختند. تعدادی از برادران گروه، با مشکلات فراوان به سنگری متروکه رسیدند، اما همچنان در انتظار همراهان گمشده خود بودند. چون برخی از برادران از شدت تشنگی در حال از بین رفتن بودند، دو نفر از برادران فاصله پنج کیلومتری را تا پایگاه ارتش، با وجود تحلیل توان جسمی و روحی، به قصد اطلاع نیروهای خودی و درخواست کمک و آوردن وسیله نقلیه و آب آشامیدنی پیمودند که آنان نیز چندین بار دچار گرمازدگی و تشنگی شدید میشوند که با استعانت الهی و توجه حضرت ولیعصر(ع) از مهلکه نجات پیدا میکنند و خود را به یکی از پایگاههای ارتش میرسانند و با تهیه آب و وسیله نقلیه برادران گروه را نجات میدهند. ضمناً دو نفر از برادران که از مسیر راه انحراف پیدا کرده بودند، خود را به بچهها ملحق کردند.
* محمود توکلی، مسئول تفحص لشکر 14 امام حسین(ع)