جهت دانلود متن وصیتنامه به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب ...شهید محمد اصغریخواه، فرمانده گردان کمیل لشکر قدس گیلان بود که در ۹ فروردین ماه ۱۳۶۷ در عملیات والفجر ۱۰ به شهادت رسید.
همسرش در خاطراتی که از این شهید بیان می کند، آورده است: توی صحبت های مقدماتی قبل از ازدواج قول پنج سال زندگی رو بیشتر به من نداده بود. اواخر که به شش سال رسیده بود به رُخ می کشید و می گفت: « خلف وعده کردم. (کول دار بون آغوز پیداودی) یعنی زیر درختی بی ثمر، گردو پیدا کردی.»
ثمره این ازدواج دوفرزند به نام های «سجاد و سوده» است که یقیننا در حال حاضر به یک زن و مرد کامل تبدیل شده اند.
حضور پدر در صحنه های نبرد باعث شده بود که کودکان دلشان برای بابا بیشتر تنگ بشود و برایش نامه بنویسند. این خطوط سطرهای از نامه آقا سجاد به پدرش است که با دست خط خود آن را نوشته است.
یکی از همرزمان شهید اصغریخواه می گوید:
« برای اولین بار بود که پسرش براش نامه نوشته بود. با افتخار نامه رو می خوند و به ماها که مجرد بودیم می گفت: “شما ها چه می دونید متاهل بودن یعنی چی؟ ببینید پسرم برام چی نوشته؟ ” او چندین بار نامه رو خوند و گریه کرد.
متن نامه سجاد به پدرش:
به نام خدا
خدمت پدر بزرگوارم سلام
امیدوارم که حالتان خوب باشد. باباجان من و سوده دلمان برایت تنگ شده است. زودتر دشمنان را بکش و پیش ما بیا و ما را بیرون ببر زیرا از وقتی که شما به جبهه رفتید مامان ما را هیچ جا نبرده. من همیشه به مدرسه و سوده به کودکستان می رود. ما همیشه سفارش شما را به یاد می آوریم. باباجان من به شما قول می دهم که پسر خوبی و مانند شما دلیر باشم و نمرات خوب بگیرم.
خدانگهدار شما پسرت سجاد
روایتی خواندنی سردار شهید سیدمحمدرضا دستواره درباره گوشهای از مهربانی حاجاحمد :
احمد تازه حقوقش را گرفته بود، از در سپاه بیرون آمد که دید یک زن بچه بغل، کنار پیادهرو نشسته و گریه میکند، احمد رفت جلو.
ـ خواهر من! شما چرا ناراحتی؟ چی شده؟ چه کسی شما را ناراحت کرده؟
ـ شوهرم، من و این بچه صغیر را توی این شهر گذاشته و رفته تفنگچی کومله شده، به خدا خیلی وقت است یک شکم سیر غذا از گلوی من و این بچه پایین نرفته.
احمد تا این حرف را شنید، بغضش گرفت و بلافاصله دست توی جیب اورکتش کرد و تمام مبلغی را که چند دقیقه پیش بابت حقوقش گرفته بود، دو دستی طرف آن زن گرفت.
ـ خواهر به خدا من شرمندهام، نمیدانستم شما چنین مشکلی دارید، این پول ناقابل را بگیرید، هدیه مختصری است، فعلاً امور خودتان را با آن بگذرانید، نشانیتان را هم بدهید به برادر دستواره، او مسئول تأمین ارزاق شهر است، بعد از این موارد خوراکی شما را خودش میآورد دم در خانهتان به شما تحویل میدهد.
آن زن خشکش زده بود؛ احمد با التماس پول را به او داد، نشانىاش را هم نوشت و داد به من…
به خدا قسم کم نبودند خانوادههایى در مریوان که احمد خرج آنها را مىداد؛ مىدید حقوق خودش کفاف این کار را نمىدهد، مىرفت از پدرش دستى مىگرفت و مىآورد خرج محرومین مریوان مىکرد. همین طورها بود که همین خانوادههایى که او خرجشان را مىداد، شوهرهاىشان را سَرِ غیرت مىآوردند که شما خجالت نمىکشید؟ اسم خودتان را مىگذارید کُرد؟ دارید با مردى مىجنگید که خرج خورد و خوراک زن و بچههاى شما را مىدهد. به همین خاطر مىدیدیم که راه به راه، ضدانقلاب فریبخورده، گروه گروه مىآمدند و خودشان را به سپاه تسلیم مىکردند.
حرفه ام در نیروی هوایی سلمانی است و در آرایشگاه ستاد نیرو با چند تن دیگر از همکارانم مشغول کار هستیم . هر روز تعدادی از پرسنل در سطوح مختلف برای اصلاح سر و صورت نزد ما می آیند . ولی برخی از فرماندهان ردۀ بالای نیرو را به علت مشغلۀ زیادشان در محل کار اصلاح می کنیم . زمانی که تیمسار یاسینی مسئولیت ریاست ستاد و معاون هماهنگ کنندۀ نیروی هوایی را عهده دار بود هر از چند گاهی در دفتر کارش خدمت ایشان می رسیدم و به اصلاح سر و صورت وی می پرداختم . روزی تلفنی مرا خواست تا برای اصلاح به اتاق کارش بروم . بلافاصله به راه افتادم و خیلی زود خود را به دفتر ایشان رساندم . مشغول اصلاح سرشان بودم که یکدفعه صدایی در آیفون ( آوابر ) در فضای اتاق پیچید .
- تیمسار! تشریف دارید ؟
-بله قربان بفرمایید .
- چند لحظه تشریف بیاورید !
تیمسار ستاری فرمانده نیروی هوایی بود که ایشان را برای کاری به دفترش فرا خواند ، نیمی از سر شهید یاسینی را اصلاح کرده بودم و بخشی از آن باقی مانده بود . پس از قطع مکالمه بلافاصله از جایش برخاست و با همان وضع به طرف دفتر فرمانده نیرو به راه افتاد . من که از این عکس العمل سریع او متعجب شده بودم عرض کردم : تیمسار ببخشید ! اگر چند دقیقه صبر کنید اصلاح تمام شود بعد بروید این طوری ناجور است ! لبخندی با معنی بر لبانش نقش بست و در جوابم گفت : دیر رفتن به حضور فرمانده بدتر از بدجور رفتن است . من که از این عمل او معنی جدیدی از اطاعت و انقیاد فهمیدم تا رفت و برگشت ایشان که حدود یک ربع ساعت طول کشید مبهوت مانده بودم و در دل این روحیۀ نظامی گری که وجود او را لبریز کرده بود تحسین کرده و با خود گفتم : « این است سرباز واقعی»
بهروز نافعی، کتاب انتخابی دیگر،نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
جمعی متشکل از ۶۰ - ۵۰ عضو و رهبری که در اوج فعالیتش بیست ساله بود، همه آن چیزی
بود که یک گروهک انحرافی با نام فرقان را شکل میداد. رهبر گروه اکبر گودرزی نام
داشت که اعضای گروه خود را در مدت سه، چهار سال از بین دو سه جلسه به اصطلاح قرائت
و تفسیر قرآن در تهران انتخاب کرده بود. وی مطالبی را که در طی این جلسات تدریس
میکرد، گرد آوری، تدوین و تکثیر نمود و این سالها را سالهای تدوین ایدئولوژی
نامید.
وی نزدیک سه، چهار سال، دروس مقدمات و قسمتی از سطح را در حوزههای
علمیه خوانسار، قم و تهران فرا گرفته بود. و جلسات تفسیرش در مناطق مختلف تهران در
نازی آباد، سلسبیل، مسجد خمسه در قلهک و جوادیه و نیز مسجد فاطمیه خزانه برگزار می
شد. گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تأسیس و رهبری کرد. او از سال
۱۳۵۶ به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه نیز شد، اما به
جز این اعلامیه ها، فعالیت دیگری نداشت.
ترورهای فرقان بلافاصله بعد از شکل
گیری انقلاب اسلامی آغاز شد. گودرزی درباره تصمیم گروه به مبارزه مسلحانه چنین
توضیح میدهد: «خط مشی کلی، همان مخالفت با نظامات ضدتوحیدی و مبتنی بر سلطه و
استبداد و ظلم است، که نهایتا به گونه مسلحانه خودنمایی میکند که این مسأله در
ارتباط با رژیم قبل مطرح بود (هرچند هیچ اقدام مسلحانهای علیه رژیم طاغوت انجام
نشد) و در ارتباط با جمهوری اسلامی موضع گیری و مخالفت از وقتی مطرح شد که روحانیت
مدعی رهبری حرکت مردم شد، که این امر با پیشنهاد حمید نیکنام و رضا یوسفی (از اعضای
گروه) شروع و با موافقت من ادامه پیدا کرد»
این گروه برای صدور حکم اعدام
برای هر کس که تشخیص میداد؛ مشکل چندانی نداشته و با تشکیل جلسات مختصری اقدام
مینمود. رهبر گروه گودرزی در جواب این سوال که مراحل ترور یک فرد از ابتدا تا
انتها چگونه بوده است؟ میگوید: «مسئول عملیات نظامی محمد متحدی بود. ایشان با من
درباره افرادی که تصمیم می گرفتیم ترور شوند، صحبت میکرد و بعد با افرادی که خودش
با آنها تماس داشت، به این تصمیم لباس عمل میپوشاند. و در پایان کار اینجانب
اعلامیه آن را مینوشتم و به مسئول تبلیغات و انتشارات میدادم»
درباره
کیفیت و نوع ارتباط “سیدمحمد موسوی خوئینیها” دبیر مجمع روحانیون مبارز، با گروهک
فرقان اظهارات زیادی مطرح شده و مبارزان انقلاب روایت هایی را از این موضوع را بیان
کردهاند:
موسوی خوئینیها پیش از پیروزی انقلاب (در دهه ۵۰) در مسجد “جوستان”
مباحثی را به عنوان تفسیر قرآن و نهجالبلاغه ارائه داده که به گفته شهید مطهری
تفسیرهایی مارکسیستی بوده است.
گودرزی، از عناصر مطرح گروهک فرقان و عامل شهادت
شهید مطهری، هم به مسجد جوستان رفت و آمد داشت و به گفته مبارزان انقلابی سخت تحت
تاثیر سخنان آقای موسوی خوئینی ها بود.
حجت السلام علی اکبر ناطق نوری، عضو مجمع
تشخیص مصلحت نظام، در مصاحبه با نشریه “یادآور” پیرامون استفاده گروهک فرقان از
منبرهای آقای موسوی خوئینیها در مسجد جوستان می گوید: “من بعدها در دادگاه فرقان،
از یکی از اینها (اعضای گروهک فرقان) سئوال کردم که شما از کجا به اینجا رسیدید؟ او
گفت: « ما اول تفسیر پرتوی از قرآن را خواندیم. بعد دیدیم یک کسی روشنفکرتر از او
تفسیر می گوید و رفتیم به مسجد جوستان در خیابان نیاوران قدیم!”
آقای ناطق نوری
در ادامه از قول این عضو گروهک فرقان اضافه میکند: “بعد دیدیم یکی انقلابی تر از
همه اینها آمده و روشنفکرتر از همه اینهاست و او اکبر گودرزی است!» مسیر را ملاحظه
می کنید. مجاهدین خلق هم بیشتر بچه ها را از همین طریق گول میزدند. هم در زندان و
هم در بیرون از زندان. آنها هم تفسیرهای تفنگی می کردند.”
وی سپس به شیوه تبلیغی
منافقین اشاره و عنوان می کند: “یادم هست یک روز منزل آقای امامی کاشانی جزوه ای از
مجاهدین را دیدم که موضوع آن، تفسیر سوره حمد بود. در یکی از صفحات آن، در مورد
نماز گفته بودند حمد را در اریتره می خوانیم- آن روز ها آنجا یکی از مراکز انقلاب
بود- سوره را در فلیپین می خوانیم، سجده را در فلسطین به جا می آوریم، تشهد را در
فلان کشور، سلام را در ایران و قیس علیهذا! در آن مقطع، نمازی که از آن همه کشورها
در میآمد، آن هم به این شکل، برای یک جوان خیلی جاذبه داشت. خلاصه از هر ۱۰،۸،۷ تا
تفنگ و نارنجک و این چیزها در میآورند، این شیوه سبب شد که اینها تحریک بشوند و در
نهایت، به چنین نقطه ای برسند.”
مسجد جوستان، آغاز ارتباط گودرزی با خوئینی
ها
“هاشم صباغیان”، از اعضای نهضت آزادی، هم درباره جلسات آقای خوئینی ها در
مسجد جوستان می گوید: “واقعیت این است که ما در آن موقع هنوز به جوهرهی تفکر آنها
پی نبرده بودیم و فقط در واکنش به شعارهای تندی که میدادند، میگفتیم دارند نظم
مسجد را به هم می زنند! خود من بعدها ماهیت فرقانی ها را فهمیدم و متوجه شدم که از
محصولات جلسه تفسیری آقای موسوی خوئینی ها هستند.”
همچنین “جعفر شجونی” عضو
جامعه روحانیت مبارز درباره شروع ارتباط گودرزی با اقای خوئینی ها گفته است: گودرزی
بعد از آنکه از سوی علمای محترم و شناخته شده و حوزه های علمیه مهم تهران طرد شد،
به سراغ آقای موسوی خوئینی ها در مسجد جوستان رفت و او هم گودرزی را پذیرفت و این
هم امر غیر منتظره ای نبود.
هدف اولین اقدامات تروریستی سپهبد قرنی و
استاد مطهری است که در اردیبهشت ماه سال ۵۸ صورت می گیرد. در ادامه دکتر مفتح در ۲۷
آذر ۵۸ توسط کمال یاسینی به شهادت رسید. آیت الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی، حاج
مهدی عراقی و چند شخصیت دیگر در همان سال ترور شدند.
مرحوم ربانی شیرازی و
هاشمی رفسنجانی و آیت الله آقا رضی شیرازی نیز مورد سوء قصد قرار گرفتند که از ترور
آنان جان سلام بدر بردند. حاجی طرخانی از هیأت امنای مسجد قبا هم به دست فرقانی ها
ترور شد. همین طور حسین مهدیان از فعالان مسلمان که بیشتر جلسات شریعتی پس از
تعطیلی حسینیه ارشاد در خانه او برگزار می شد، توسط فرقانی های مدعی پیروزی از
شریعتی، ترور شد که جان سالم بدر برد.
این گروه برای رفع نیازهای اقتصادی و
تأمین هزینه عملیات تروریستیاش، اقدام به سرقت از چندین بانک نمود تا بتواند
پولهای سرقتی را صرف تهیه خانهای تیمی و خرید اسلحه نماید.
گروه فرقان،
بعد از انجام این ترورها، با نفوذ بعضی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در
این گروهک، لو رفته و همگی آنان از جمله گودرزی رهبر آنان، به دام افتاده و معدوم
شدند.
گودرزی در ۱۸/۱۰/۵۸ دستگیر و در ۳/۳/۵۹ اعدام شد. در این روز تعداد
دیگری از اعضا این گروه با نامهای علی حاتمی، سعید مرآت، عباس عسگری، علیرضا شاه
بابیک و حسن اقرلو هم اعدام شدند. سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که
کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی و بهرام تیموری مستقیم
زیر نظر او بودند. محمد متحدی در ارومیه و تبریز بود که عامل اصلی ترور شهید آیت
الله قاضی طباطبایی بود.
گویا دو نفر از اعضای این گروه گریختند که بعدها به
خارج از کشور رفتند. گهگاه اطلاعیهای از گروه فرقان در بعضی از سایتهای خبری خارج
از کشور دیده میشود. بقایای فرقانیها تا اوایل سال ۶۰، همچنان به انتشار برخی از
جزوات میپرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده کرده، آنها
را با اندیشههای خود پیوند میدادند.
چرا مطهری انتخاب شد؟
فرقان معتقد بود که انقلاب اسلامی مشابه نضهت تنباکو ،
مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت است و اعتقاد داشت که بعد از پیروزی انقلاب (انقلابی که
در اصالت آن و حرکت واقعی مردم شکی وجود ندارد) روحانیت بدون خواست مردم به شکل
کودتا به قدرت رسیده و به علت نداشتن تجربه کافی در امور اجرایی، نداشتن تخصصهای
لازم در امور فنی، مدیریت و ارگان های کشوری از دخالت در این گونه امور خودداری
خواهد کرد و قهرا قشری که بر سر کار خواهد آمد، سازمان های سیاسی، مارکسیستی و
احتمالا ناسیونالیستی خواهد بود.
اولین عاملی که فرقان را به رویارویی
مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، به تعبیر خودشان قربانی شدن «ارزشهای راستین تشیع
سرخ علوی بود» . همچنین تلاش برای « آزاد ساختن علی از اسارت آخوندیسم » عامل دیگر
این مبارزه قهر آمیز معرفی شد!
بر اساس آیه« فقاتلو ائمة الکفر» گروه فرقان
تصمیم گرفت ابتدا مرحوم قرنی و سپس مرحوم مطهری را بکشد! انتخاب مطهری برای آن بود
که «فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آماده سازی تشکیلاتی آن مدت ها قبل،
حتی قبل از خرداد ۱۳۴۲ از طرف او طرح شده بود».
دلایلی که در این مورد گروه
فرقان ذکر کرده اند، به این شرح است: « وی اصطلاح "ماتریالیسم منافق" را جعل کرده و
در دین اسلام بدعت گذاشته است و از آن چماق تکفیری علیه بهترین فرزندان اسلام و
قرآن ساخته است. دیگر اینکه نامبرده عضو شورای انقلاب بوده و همچنین کتاب خدمات
متقابل اسلام و ایران را نوشته است که به منزله همکاری با رژیم طاغوتی است؛ و
مجازات تمام موارد اعدام است»
دکتر حسین غفاری از شاگردان و نزدیکان
آیتالله شهید مطهری و استاد امروز فلسفه دانشگاه تهران از اولین مواجهههای استاد
شهید با انحرافات فکری فرقان میگوید:
«حدود سالهای ۵۴ و ۵۵ بود که گروهک
فرقان جزوههایی را به شکل پلیکپی در دانشگاهها پخش کردند. آقای مطهری بسیار
ناراحت بودند و احساس خطر میکردند و در مقدمه علل گرایش به مادیگری هم به این
مسئله اشاره و آنها را افشا کردند. پس از چاپ این مقدمه برخی اعضای این گروه به
انتشارات حکمت آمدند و به من گفتند: «به مطهری بگو اگر این افشاگریها را ادامه
بدهد با او برخورد فیزیکی خواهیم کرد!» من وقتی پیغام آنها را به استاد رساندم
گفتند: «چه بهتر که من جان خودم را در مقابله با انحراف اسلام از دست
بدهم.»»
شاگرد برجسته استاد مطهری که خود از نزدیک با اندیشه های انحرافی
این گروهک آشنا بوده در مورد خط فکری آنها می گوید: «خط فکری فرقان را فردی به نام
آشوری میداد که آدم تند و هیجانزدهای بود و لباس روحانیت به تن داشت. یکبار
نیمساعتی با او حرف زدم و دیدم در نظر او، مسائل سیاسی اصل است و مسائل دینی تابعی
از سیاست هستند. آن روزها، ادبیات مارکسیستی، ادبیات رایج بود و آنها در
تندرویهایشان از این ادبیات بهره میگرفتند. از سوی دیگر تحتتأثیر نگاه شریعتی به
مسائل اسلامی بودند و این دو نگرش را در هم آمیخته و در قاب تفسیر قرآن و با نگاهی
مادی، مطرح میکردند. از جمله قیامت را به دوره انقلاب و غیب را مخفیکاری زیرزمینی
ترجمه میکردند و میگفتند یؤمنون بالغیب، یعنی کسانیکه فعالیتهای سیاسی زیرزمینی
میکنند! این روزها چنین ترجمهای از آیات قرآن، مضحک به نظر میرسد، ولی در فضای
مسموم آن روزها، این جور حرفها گاهی خریدار پیدا میکردند.»
دکتر غفاری
همچنین گفتگویی را به یاد می آورد که بین استاد مطهری و آشوری، پیش آمده بود. وی در
این باره می گوید: «یکبار آمده و یکی دو ساعتی با استاد بحث کرده بود. استاد بعدها
به من فرمودند همه نظریههای آنها را رد کردم و آشوری حتی یک کلمه هم حرف نزد. جالب
است که آشوری بعد از این جلسه به مریدانش گفته بود که مطهری در خانهای اشرافی
زندگی میکند و معتقد است که ما اصلاً فقیر نداریم! در حالیکه درباره این موضوع و
موارد صحبتی نشده و فقط اصول فکری و اعتقادی آنها مورد نقد استاد قرار گرفته بود.
همین حرفها، اوج بیدینی او را نشان میدهد.»
به روایت محمد عطریانفر، قاتل
شهید مطهری به نقطهای از انفعال رسیده بود که تقاضای قصاص داشت: «من شنیدم که آن
فرد ضجه میزده و میخواسته است که زودتر به قصاص عملش برسد و معتقد بوده که این
تنها راه پاک شدن اوست. حتی من شنیدهام که همسر آقای مطهری تحت تأثیر این فضاها
شبی که میخواستند قاتل آقای مطهری را اعدام کنند، متأثر بودند و گفتهاند که من به
سهم خودم از حقم میگذرم و رضایت میدهم اما مطهری فقط متعلق به من نبوده است».